توضیح سوال
اگر آن طور كه شيعيان ادعا مىكنند، عائشه در جنگ جمل مقصر بوده و باعث كشته شدن هزاران نفر از مسلمانان شده است، چرا على عليه السلام با او برخورد نكرد؟ چرا او را مجازات نكرد؟
رها كردن عائشه و حتى انتقال محترمانه او به مدينه، نشانگر اين است كه عائشه براى اصلاح امت اسلامى به طرف بصره رفته و قصد جنگ و فتنه نداشته است.
پاسخ
آيا عائشه به قصد اصلاح، خارج شده بود؟
ترديدى نيست كه هدف عائشه از برپايى فتنه جمل، جنگ با اميرمؤمنان عليه السلام بوده، ايجاد اختلاف و تفرقه در جامعه اسلامى و اخلال در نظم و امنيت حكومت نوپاى اميرمؤمنان عليه السلام بوده است و گرنه دليلى نداشت كه بر خلاف دستور صريح خداوند، حريم رسول خدا صلى الله عليه را ترك و همراه با هزاران مرد نامحرم از اين ديار به آن ديار، از اين شهر به آن شهر، از اين معركه به آن معركه حركت و مسلمانان را يكى پس از ديگرى قربانى رياست طلبى طلحه و زبير نمايد.
ما در اين مقاله تلاش مىكنيم كه ابتدا به صورت كوتاه در باره انگيزه عائشه از به راه انداختن جنگ جمل صحبت و در آخر به اين سؤال پاسخ دهيم كه چرا اميرمؤمنان عليه السلام عائشه را مجازات نكرد؟
اما پيش از ورود به اصل بحث، بايد اين مسأله ثابت شود كه فرمانده جنگ جمل چه كسى بوده است؟ آيا عائشه تقصيرى داشته يا خير؟
عائشه، فرمانده جنگ جمل
بىترديد، مقصران اصلى جنگ جمل، عائشه، طلحه و زبير بودند. از اين ميان تقصير عائشه بيش از دو نفر ديگر مىتواند باشد؛ چرا كه اگر او طلحه و زبير را همراهى نمىكرد، مردم براى اين نبرد حاضر نمىشدند و شايد فتنه جمل اصلا شكل نمىگرفت.
مردم وقتى ديدند كه ناموس رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمانده اين لشكر است، دچار شك و ترديد شدند و از طرف ديگر عده زيادى گول همين قضيه را خوردند و به جنگ اميرمؤمنان عليه السلام آمدند.
اميرمؤمنان عليه السلام در خطبه 13 نهج البلاغه، روز جمعه سال 36 هجرى پس از پايان جنگ جمل در مسجد جامع شهر بصره در نكوهش مردم بصره فرمود:
كُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأَةِ وَ أَتْبَاعَ الْبَهِيمَةِ رَغَا فَأَجَبْتُمْ وَ عُقِرَ فَهَرَبْتُمْ أَخْلَاقُكُمْ دِقَاقٌ وَ عَهْدُكُمْ شِقَاقٌ وَ دِينُكُمْ نِفَاقٌ وَ مَاؤُكُمْ زُعَاقٌ وَ الْمُقِيمُ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ مُرْتَهَنٌ بِذَنْبِهِ وَ الشَّاخِصُ عَنْكُمْ مُتَدَارَكٌ بِرَحْمَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَأَنِّي بِمَسْجِدِكُمْ كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ قَدْ بَعَثَ اللَّهُ عَلَيْهَا الْعَذَابَ مِنْ فَوْقِهَا وَ مِنْ تَحْتِهَا وَ غَرِقَ مَنْ فِي ضِمْنِهَا.
شما سپاه يك زن، و پيروان حيوان «شتر عايشه» بوديد، تا شتر صدا مىكرد مىجنگيديد، و تا دست و پاى آن قطع گرديد فرار كرديد.اخلاق شما پست، و پيمان شما از هم گسسته، دين شما دو رويى، و آب آشاميدنى شما شور و ناگوار است.
كسى كه ميان شما زندگى كند به كيفر گناهش گرفتار مىشود، و آن كس كه از شما دورى گزيند مشمول آمرزش پروردگار مىگردد.
گويا مسجد شما را مىبينم كه چون سينه كشتى غرق شده است، كه عذاب خدا از بالا و پايين او را احاطه مىكند، و سرنشينان آن، همه غرق مىشوند. و در روايتى است: سوگند به خدا، سرزمين شما را آب غرق مىكند، گويا مسجد شما را مىنگرم كه چون سينه كشتى يا چونان شتر مرغى كه بر سينه خوابيده باشد بر روى آب مانده است.
در اين روايت، اميرمؤمنان عليه السلام صراحتا مردم بصره را لشكريان عائشه و پيروان شتر او معرفى مىكند.
همچنين در صحيح بخارى به نقل از ابو بكره آمده است كه عدم پيوستن به لشكر بصره را فرماندهى عائشه دانسته است:
عن أبي بَكْرَةَ قال لقد نَفَعَنِي الله بِكَلِمَةٍ سَمِعْتُهَا من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَيَّامَ الْجَمَلِ بَعْدَ ما كِدْتُ أَنْ أَلْحَقَ بِأَصْحَابِ الْجَمَلِ فَأُقَاتِلَ مَعَهُمْ قال لَمَّا بَلَغَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَنَّ أَهْلَ فَارِسَ قد مَلَّكُوا عليهم بِنْتَ كِسْرَى قال لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ وَلَّوْا أَمْرَهُمْ امْرَأَةً.
از ابوبكره نقل شده است كه به راستى خداوند به من سود رساند، زمانى كه مىخواستم به ياران جمل بپيوندم و به همراه آنها بجنگم، به ياد كلامى از رسول خدا صلى الله عليه وآله افتادم. وقتى به آن حضرت خبر رسيد كه مردم فارس دختر كسرى را به عنوان پادشاه انتخاب كردهاند، فرمود: هيچ گاه سعادتمند نمىشود قومى كه فرمانده آنها يك زن باشد.
صحيح البخاري ج4، ص1610، ح4163، كتاب بدأ الخلق، بَاب كِتَابِ النبي e إلى كِسْرَى وَقَيْصَرَ
و باز در جاى ديگر از اين كتاب آمده است:
حدثنا عُثْمَانُ بن الْهَيْثَمِ حدثنا عَوْفٌ عن الْحَسَنِ عن أبي بَكْرَةَ قال لقد نَفَعَنِي الله بِكَلِمَةٍ أَيَّامَ الْجَمَلِ لَمَّا بَلَغَ النبي صلى الله عليه وسلم أَنَّ فَارِسًا مَلَّكُوا ابْنَةَ كِسْرَى قال لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ وَلَّوْا أَمْرَهُمْ امْرَأَةً.
از ابوبكره نقل شده است كه خداوند به من نفع رساند، آن زمان كه در ايام جمل به ياد سخن رسول خدا (ص) افتادم. هنگامى كه به رسول خدا خبر رسيد كه مردم فارس دختر كسرى را به پادشاهى برگزيدهاند، آن حضرت فرمود: هيچ گاه قومى كه فرمانده آنها يك زن باشد، رستگار نخواهند شد.
صحيح البخاري، ج6، ص2600، ح6686، كِتَاب الْفِتَنِ، بَاب الْفِتْنَةِ التي تَمُوجُ كَمَوْجِ الْبَحْرِ.
طبق اين روايات، أبا بكره كه از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله است، دليل عدم پيوستن خود را به ياران جمل را فرماندهى عائشه دانسته است.
بنابراين عائشه فرمانده جنگ جمل بوده و همانطور كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرموده، آنها هرگز رستگار نشدند و امروزه نيز طرفداران جمل و آنهايى كه از اهل جمل و پيروان آنها طرفداراى مىكنند، هرگز رستگار نخواهند شد.
كينه قديمي عائشه از اميرمؤمنان عليه السلام
منشأ اصلى اين جنگ و حركت عائشه بر ضد اميرمؤمنان عليه السلام، كينهاى است كه او از قديم الأيام نسبت به اميرمؤمنان عليه السلام در دل پنهان مىكرد و همين كينه بود كه او را وادار كرد دست به جنگى بزند كه نتيجه آن كشته شدن بيش از بيست هزار نفر از مسلمانان بود.
عائشه دوست نداشت، نام اميرمؤمنان عليه السلام را ببرد:
كينه و عداوت عائشه نسبت به اميرمؤمنان عليه السلام به حدى بود كه طبق روايت محمد بن اسماعيل بخارى در صحيحترين كتاب اهل سنت بعد از قرآن، او حتى نمىتوانست نام اميرمؤمنان عليه السلام را بر زبان جارى كند. اين روايت در چهار جا از كتاب صحيح بخارى نقل شده است:
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُوسَى قَالَ أَخْبَرَنَا هِشَامُ بْنُ يُوسُفَ عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِىِّ قَالَ أَخْبَرَنِى عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَتْ عَائِشَةُ لَمَّا ثَقُلَ النَّبِىُّ - صلى الله عليه وسلم - وَاشْتَدَّ وَجَعُهُ اسْتَأْذَنَ أَزْوَاجَهُ أَنْ يُمَرَّضَ فِى بَيْتِى فَأَذِنَّ لَهُ، فَخَرَجَ بَيْنَ رَجُلَيْنِ تَخُطُّ رِجْلاَهُ الأَرْضَ، وَكَانَ بَيْنَ الْعَبَّاسِ وَرَجُلٍ آخَرَ. قَالَ عُبَيْدُ اللَّهِ فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لاِبْنِ عَبَّاسٍ مَا قَالَتْ عَائِشَةُ فَقَالَ لِى وَهَلْ تَدْرِى مَنِ الرَّجُلُ الَّذِى لَمْ تُسَمِّ عَائِشَةُ قُلْتُ لاَ. قَالَ هُوَ عَلِىُّ بْنُ أَبِى طَالِبٍ.
عائشه گفت: هنگامى كه بيمارى رسول خدا صلى الله عليه وآله شديد شد، از همسرانش اجازه گرفت كه دوران نقاهت را در خانه من بگذراند، و آن ها اجازه دادند. پس آن حضرت در حالى خارج شد كه دو مرد زير بغلهاى او را گرفته بودند و پاهاى حضرت از شدت بيمارى بر زمين كشيده مىشد. عباس و يك مرد ديگر زير بغل او را گرفته بودند. عبيد الله مىگويد كه اين قصه و سخن عائشه را با عبد الله بن عباس در ميان گذاشتم؛ پس گفت: آيا مىدانى آن مردى كه عائشه اسم او را نياورده چه كسى بود؟ گفتم: خير. گفت: او على بن أبى طالب بود.
صحيح البخاري، ج1، ص162، ح665، كتاب الأذان، باب حَدِّ الْمَرِيضِ أَنْ يَشْهَدَ الْجَمَاعَةَ؛ ج3، ص135، ح2588، كتاب الهبة، باب هِبَةِ الرَّجُلِ لاِمْرَأَتِهِ وَالْمَرْأَةِ لِزَوْجِهَا؛ ج5، ص140، ح4442، كتاب المغازى، باب مَرَضِ النَّبِىِّ - صلى الله عليه وسلم – وَوَفَاتِهِ؛ ج7، ص18، ح5714، كتاب الطب، باب 22.
احمد بن حنبل، همين روايت را به صورت كاملتر نقل كرده و دليل اين كه چرا عائشه نام اميرمؤمنان عليه السلام را نبرده، نيز توضيح داده است:
حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أَبِى ثنا عبد الرَّزَّاقِ عن مَعْمَرٍ قال قال الزهري وأخبرني عُبَيْدُ اللَّهِ بن عبد اللَّهِ بن عُتْبَةَ أَنَّ عَائِشَةَ أَخْبَرَتْهُ قالت أَوَّلُ ما اشْتَكَى رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم في بَيْتِ مَيْمُونَةَ فَاسْتَأْذَنَ أَزْوَاجَهُ ان يُمَرَّضَ في بَيْتِهَا فَأَذِنَّ له قالت فَخَرَجَ ويدله على الْفَضْلِ بن عَبَّاسٍ ويدله على رَجُلٍ آخَرَ وهو يَخُطُّ بِرِجْلَيْهِ في الأَرْضِ قال عُبَيْدُ اللَّهِ فَحَدَّثْتُ بِهِ بن عَبَّاسٍ فقال أَتَدْرُونَ مَنِ الرَّجُلُ الآخَرُ الذي لم تُسَمِّ عَائِشَةُ هو عَلِىٌّ وَلَكِنَّ عَائِشَةَ لاَ تَطِيبُ له نَفْساً.
... من قصه را با ابن عباس در ميان گذاشتم، گفت: آيا مىدانى آن مردى كه عائشه نام او را نبرده چه كسى بود؟ او على عليه السلام بود؛ ولى عائشه قلبش نسبت به آن حضرت پاك نبود.
الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص228، ح25956، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.
ابن حجر عسقلانى در فتح البارى و بدر الدين در عمدة القارى در شرح اين روايت مىگويند:
قوله قال هو على بن أبى طالب زاد الإسماعيلى من رواية عبد الرزاق عن معمر ولكن عائشة لا تطيب نفسا له بخير ولابن إسحاق في المغازي عن الزهري ولكنها لا تقدر على أن تذكره بخير.
اين جمله بخارى «قال هو على بن أبىطالب» اسماعيلى به از عبد الرزاق از معمر نقل كرده است كه:
چون عايشه از على دل خوشى نداشت.
و ابن اسحاق در مغازى از زهرى نقل كرده است كه:
چون عائشه نمىتوانست از على (عليه السلام) به نيكى ياد كند.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج2، ص156، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.
العيني الغيتابي الحنفي، بدر الدين ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاى 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج5، ص192، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
سجده شكر عائشه در شهادت اميرمؤمنان عليه السلام:
كينه عائشه نسبت به اميرمؤمنان عليه السلام به حدى بود كه ابوالفرج إصفهانى، دانشمند پرآوازه اهل سنت، در كتاب مقاتل الطالبيين با سند معتبر نقل كرده است:
حدثني محمد بن الحسين الأشناني، قال: حدثنا أحمد بن حازم، قال: حدثنا عاصم بن عامر، وعثمان بن أبي شيبة، قالا: حدثنا جرير، عن الأعمش، عن عمرو بن مرة، عن أبي البختري، قال:
لما أن جاء عائشة قتل علي عليه السلام سجدت.
أبوالبخترى گفته: وقتى خبر شهادت على عليه السلام به عائشه رسيد، سجده كرد.
الاصفهاني، مقاتل الطالبيين، اسم المؤلف: أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاى356هـ)، ج1، ص11، طبق برنامه الجامع الكبير.
البته تعدادى اشكال مىكنند كه ابو الفرج اصفهانى شيعه بوده است؛ ولى اين مطلب قابل اثبات نيست. حتى اگر شيعه هم باشد، بازهم در قبول روايت او ضررى وارد نمىشود؛ چرا كه شمس الدين ذهبى و ابن حجر او را راستگو دانستهاند:
والظاهر أنه صدوق.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج5، ص151، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1995م؛
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، لسان الميزان، ج4، ص221، تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ – 1986م.
علاوه بر اين، تعدادى از علماى اهل سنت؛ از جمله: ابن سعد در الطبقات الكبرى، طبرى در تاريخ، ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبيين، إبن سمعون بغدادى در الأمالى، إبن أثير جزرى در الكامل فى التاريخ، دميرى در حيات الحيوان الكبرى، ابن الدمشقى در جواهر المطالب و... نقل كردهاند كه وقتى خبر شهادت اميرمؤمنان عليه السلام به عائشه رسيد، براى نشان دادن شادى خود اين شعر را خواند:
وذهب بقتل علي عليه السلام إلى الحجاز سفيان بن أمية بن أبي سفيان بن أمية بن عبد شمس فبلغ ذلك عائشة فقالت:
فأَلقتْ عَصاها واستقرَّ بها النَّوى كما قرَّ عيناً بالإيابِ المُسافِرُ
سفيان بن أميه، خبر كشته على عليه السلام را به حجاز برد، وقتى اين خبر به عائشه رسيد گفت:
عصايش را انداخت و سرجاى خودش آرام گرفت
همچنان كه چشمها در هنگام بازگشت مسافر روشن مىشود.
الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاى230هـ)، الطبقات الكبرى، ج3، ص40، ناشر: دار صادر – بيروت؛
الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاى310)، تاريخ الطبري، ج3، ص159، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.
الاصفهاني، أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاى356هـ)، مقاتل الطالبيين، ج1، ص11، طبق برنامه الجامع الكبير
ابن سمعون البغدادي، أبو الحسين محمد بن أحمد بن إسماعيل بن عنبس (متوفاى387هـ)، أمالي ابن سمعون، ج1، ص43، طبق برنامه الجامع الكبير.
ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ) الكامل في التاريخ، ج3، ص259، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.
الدميري المصري الشافعي، كمال الدين محمد بن موسى بن عيسى (متوفاى808 هـ)، حياة الحيوان الكبرى، ج1، ص75، تحقيق: أحمد حسن بسج، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الثانية، 1424 هـ - 2003م.
الدمشقي الباعوني الشافعي، أبو البركات شمس الدين محمد بن أحمد (متوفاى871 هـ)، جواهر المطالب في مناقب الإمام علي بن أبي طالب ( ع )، ج2 ص104، تحقيق: الشيخ محمد باقر المحمودي، ناشر: مجمع إحياء الثقافة الاسلامية ـ قم، الطبعة: الأولي، 1412هـ
اين بيت از شعر كه از زمان جاهليت بر جاى مانده، زمانى استفاده مىشود كه بعد از سختى، اندوه و مشكلات زياد، گشايش، راحتى و شادى نصيب انسان شود.
خود «انداختن عصا» كنايه نيز از اطمينان قلب و آسودگى خاطر است كه وقتى شخصى در مكان معينى قلبش آرام و فكرش آسوده شود، گفته مىشود «القى عصاه».
مقصود عايشه از گفتن اين شعر آن بود كه در حقيقت مىخواست بگويد از بابت على خيالم آسوده شد، دلم آرام گرفت، و سينهام باز و فكرم راحت شد، چون هميشه منتظرچنين خبرى بود، مانند كسى كه انتظار مسافرى را داشته باشد كه به آمدن مسافر چشمهايش روشن و قلبش آرام گردد؟!
چرا رسول خدا (ص) به اميرمؤمنان (ع) دستور داد با عائشه بجنگد؟
روايات متعددى وجود دارد كه رسول خدا صلى الله عليه وآله به اميرمؤمنان عليه السلام و ياران آن حضرت دستور داده است كه با عائشه و دارد دسته او و همچنين معاويه و خوارج بجنگند.
ابن عبد البر قرطبى در اين باره مىنويسد:
ولهذه الأخبار طرق صحاح قد ذكرناها فِى موضعها.
وروى من حديث على، ومن حديث ابْن مَسْعُود، ومن حديث أَبِى أَيُّوب الأَنْصَارِيّ: أَنَّهُ أمر بقتال الناكثين، والقاسطين، والمارقين.
وروى عَنْهُ، أَنَّهُ قَالَ: مَا وجدت إلا القتال أو الكفر بما أنزل الله، يَعْنِي: والله أعلم قوله تعالى: «وَجَاهِدُوا فِى اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ».
و براى اين احاديث طرق وسندهاى صحيح است که ما در جاى خود آن را آورديم واز حديث على (عليه السلام)و از حديث ابن مسعود واز حديث أبوأيوب الأنصارى، روايت شده است که آن حضرت مأمور شده است به جنگ نمودن با ناكثين وقاسطين ومارقين.
و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: من بين جنگ با آنها و كفر به آن چه كه خداوند نازل كرده، مخير بودم. منظور آن حضرت اين آيه قرآن بود كه «در راه خداوند آن گونه كه شايسته است، جهاد كنيد».
إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر النمري (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج3، ص1117، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.
حال سؤال اين جا است كه اگر قصد عائشه از به راه اندازى فتنه جمل، اصلاح بين امت بود، چرا رسول خدا صلى الله عليه وآله به اميرمؤمنان عليه السلام و ساير اصحاب آن حضرت، دستور داده است كه با عائشه و سپاهيان او بجنگند؟
آيا رسول خدا صلى الله عليه وآله به جاى امر به معروف، امر به منكر كرده است؟
براى اطلاع بيشتر در اين زمينه به آدرس ذيل مراجعه فرماييد:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=15305
پس ترديدى نيست كه قصد عائشه از به راه انداختن جنگ جمل و كشتن هزاران مسلمانان، اصلاح امت اسلام نبوده است.
اما چرا اميرمؤمنان عليه السلام عائشه را مجازات نكرد؟ چرا او را به جزاى اعمالش نرساند؟ مگر نه اين كه او باعث كشته شدن بيش از بيست هزار نفر شده بود؛ پس چرا قصاص نشد؟
رسول خدا، عائشه را از رفتن به جنگ جمل، نهي كرده بود
از طرف ديگر روايات متعدد و صحيح السندى وجود دارد كه رسول خدا صلى الله عليه وآله، عائشه را از رفتن به جنگ جمل منع كرده است. اين روايت به صورت متواتر در كتابهاى اهل سنت نقل شده است كه ما فقط به دو روايت اشاره مىكنيم:
<span lang="FA" style="font-size: 11pt; line-height: 30px
نظرات شما عزیزان: